از کربلا تا مدینه | بخش اول

خاطره مخاطبان

از کربلا تا مدینه

خداوند به‌ من‌ توفیق‌ داد‌ و در سال ۹۷‌ اولین‌ بار‌ زائر‌ مولا‌ شدم‌. ولی‌ بدون‌ همسرم.
در این‌ سفر‌ عنایاتی‌ دیدم‌ که‌ هنوز هم‌ برایم‌ شیرین‌ است‌. هرچند‌ خودم‌ را لایق‌ این‌ عنایات‌ نمی‌دانم‌. وقتی‌ تنها‌ مشرف شدم‌ سه‌ روز‌ بعد از روز‌ عاشورا‌ بود‌. وقتی چشمم‌ به‌ضریح‌ آقا‌ افتاد‌ ناخودآگاه‌ به‌ یاد امام حسن‌ مجتبی‌(علیه السلام) و غربت‌شان‌ افتادم‌. در یک‌ لحظه‌ چشمم‌ را بستم‌ و خودم‌ را هم‌زمان‌ در دو مکان‌ دیدم‌. به‌ آقا‌ گفتم‌ مولا جان‌ از ادب‌ به‌ دور است که من‌ به‌ زیارت‌ شما‌ بیایم‌ و به‌ زیارت‌ برادرتان‌ نروم.

در همین رابطه بخوانید:

خودتان‌ نام‌ مرا حداقل‌ در لیست‌ زوار‌ برادرتان‌ بنویسید‌‌. خلاصه‌ سفر تمام‌ شد و ما به‌ ایران برگشتیم‌. روز‌ اول‌ که‌ مهمان‌ها‌ رفتند‌ وقتی‌ منزل‌ خلوت‌ شد‌، همسرم‌ گفت‌ چشمانت را ببند‌ می‌خواهم‌ چیزی‌ را نشانت‌ بدهم‌. چشمانم‌ را بستم‌‌.
وقتی‌ باز کردم‌ دیدم‌ یک‌ سند‌ حج‌ عمره‌ جلوی من هست‌. اشک‌هایم‌ همین‌طور‌ می‌ریخت‌ و چیزی نمی‌توانستم‌ بگویم‌.

 

تذکره اربعین

همسرم‌ گفت‌ وقتی‌ شما رسیدید‌ کربلا‌، بعد از ظهر همان‌ روز دوستم‌ به‌ من زنگ‌ زد‌ و گفت‌ پول‌ لازم هستم. یک‌ سند‌ عمره‌ دارم. می‌خواهم‌ بفروشم‌. شما‌ نمی‌خواهید‌؟ به‌فکر اشک‌های‌ تو روز شهادت‌ امام‌ حسن‌(علیه السلام) افتادم‌ و سفر را به‌ نام‌ تو خریدم‌.
وقتی‌ به‌ صحبت‌های‌ همسرم‌ گوش‌ دادم‌ دیدم دقیقا‌ زمانی‌ بود که‌ من‌ از امام‌ حسین‌(علیه السلام) زیارت برادرشان‌ را طلب‌ کردم‌. گفتم‌ آقا‌ اگر هم قسمتم‌ نشه‌ بروم‌ پابوس‌ برادرتان‌، همین‌که اسمم‌ در لیست‌ زوارشان‌ هست‌ ممنونم. من‌ در آن‌ سفر از حضرت‌ این را هم خواستم‌ که همسرم‌ اربعین‌ زائرشان‌ باشد که‌ قسمت‌شان کردند و اربعین‌ همان‌ سال‌ نصیب‌شان‌ شد. تذکره اربعین را از برادرشان گرفتیم…

ادامه دارد…

روایت اولین اربعین: فرزانه رودی
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا