خاطره زیبا و خواندنی از بردن کودک #شیرخواره به زیارت اربعین
اتفاقی که به ما نشان داد اهل بیت به ما توجه و عنایت ویژه دارند
تجربه همراه بردن همسر و فرزندان در حماسه زینبی پیاده روی اربعین
#شب_خاطره
ميخواستم يه خاطره از نگاه #اهل بيت به فرزندان كوچيك تو اين #سفر نوراني تعريف كنم. من پسر #شيرخواره ام رو همرام برده بودم…
در گروه ما بخاطر اينكه روز #اربعين شلوغ ميشه خانم ها مي مونن تو #موكب و از راه دور زيارت ميخونن…
( البته الان ديگه براي اينكه خانم ها هم زيارت كنن اول از مرز ماشين ميگيريم ميريم #كربلا يه زيارت كنن دل سير بعد برميگرديم نجف و پياده روي رو شروع ميكنيم اينطوري ديگه با خيال راحت تري تو موكب ها هستن چون خيلي شلوغ ميشه حرم )
اولين سالي كه رفتيم، ديديم خيلي شلوغه و نميشه خانم و بچه رو برد #حرم، اينام تو موكب موندن تا يه گروه مون نصفه شب كه كمي خلوت تر شدبرن حرم، فقط ببينن گنبد رو و يه سلام بدن از راه دور.
خانمم پسرمون رو گذاشت كنار من تو موكب و همراه مامانش و بقيه رفتن حرم…
صبح موقع نماز شده بود من میخواستم برم حرم, خانمم که اومد، بچه رو دادم بهشون,
خانمم ميگفت فردا صبح داريم ميريم محمدحسين رو نيورديم يه ادب كنه به #آقا سلام بده، از طرفي هم بچه خسته بود، دل نداشت كه بيدارش كنه و بچه اذيت بشه، همش غصه ميخورد…
وقتی اومدن تو موكبي كه وسيله هامون توش بود، يه خانمي جاشون خوابيده بود، ايشونم خسته بود ديگه اون خانم رو بيدار نكرد كه اونم بدخواب نشه ، بعد كوله هارو گذاشت بغلش جاكوله ها نشست منتظرموند تا بيدارشن.
خانمه تا بيدار شد، ديد خانمم يه گوشه داره بچه شير ميده گفت: شما كجا بودين بچه خودشو از #گريه كشته بود؟! بچه بيچاره …
خانمم ناراحت شد گفت حرم بودم…
خانمه گفت: #عمه ش بيچاره كلي تو حرم بود شما گمش كردين؟!
خانمم گفت: پسرم عمه نداره! تازه تو موکب دست پدرش بود… فك كنم اشتباه گرفتين ؟!
خانمه گفت: نه اشتباه چيه!؟ خودم رفتم جلو همين لباس تنش بود !
خانمم متعجب تر گفت: خانم بيرون هوا سرده كي بچه شو با اين لباس آستين كوتاه مياره بيرون …
خانمه گفت: آره منم رفتم جلو كه به مادرش بگم كه بچه شايد سردشه كه گريه ميكنه؛
خانمه گفت: من عمه شم منتظرم مادرش بياد بچه رو ازم بگيره! قشنگ يادمه همين بچه بود با همين لباس !
خانمه كه حرفاي خانمم رو قبول نكرد، گفت: حتما بچه #گریه کرده شوهرت داده به عمه ش بیاره پیشتون, بچه بیچاره چقدر گریه میکرد..
خانمم گیج شده بود…
کی محمدحسین رو برده حرم وقتی که خواب بود؟!
صبح اومد سراغم و ماجرا رو گفت، منم گفتم: نه بچه کنارم خواب بودو اصلا بیدار نشده بود!!!
دیگه خودمون فقط #اشک میریختیم…
یه روز دیرتر رفتیم که خلوت تر شه و بتونیم باهم بریم حرم و از نزدیک ازشون تشکر کنیم که بهمون فهموندن #حواسشون به ما هست.
شايد بعضيا بگن كه #اربعین با خانواده نرين، ولي من میگم هركي يه تيكه #نورجمع ميكنه مخصوصا #بچه ها.
به آقايون #توصيه ميكنم اين #سفر رو مديريت كنن تا خانم و بچه ها از اين نور بي بهره نباشن،مخصوصا كه مديريت سبك زندگي به عهده خانم هاست.
اينكه همه چي جمع كني براي #امام حسين خرج كني قشنگتره تا همه چيو جمع كني و به رخ اين و اون بكشي…
#خاطره محسن کاشی #از مازندران #اربعین95
خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
@arbaeen_admin
#کودکان_حسینی #نگاه_اهل_بیت #بچه #اربعین #مخاطبان #اعضا #خاطره #شب_خاطره_اربعین
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR