روایت خواندنی بازیگر معروف از حضور در پیاده روی اربعین
تجربه ها و خاطرات غیرقابل وصف از حال و هوای پیاده روی اربعین
فداکاری و محبت اربعینیها به زلزلهزدگان کرمانشاهی
کوروش سلیمانی در مصاحبه با ماهنامه نزدیک:
من تا به حال به کربلا نرفته بودم. در واقع این بار از طرف جمعی از دوستانم دعوت شدم و با اینکه موانعی مانند آماده نبودن گذرنامه هم پیش رویم بود، اما عزمم را برای رفتن جزم کرده بودم. در واقع به این فکر میکردم که شاید زمانی دیگر برای خلوت کردن با امام بهتر باشد اما دلم نیامد چنین حال و هوایی را از دست بدهم. همین هم شد؛ به شکل خوبی همهچیز پیش رفت و من به یکی از آرزوهایم که رفتن به این سفر بود، رسیدم.
واقعیت این است که زیارت مرقد امیرالمومنین(ع) و سیدالشهدا(ع) و حضرت عباس(ص) یکی از آرزوهای همیشگی من بود که امسال و در روزهای بسیار خوبی و در کنار همسفرانی ناب به واقعیت پیوست و من سفر بسیار پرباری را تجربه کردم. خیلیها درباره شلوغی از من میپرسند؛ راستش شلوغ بود ولی اذیت نکرد. اصلا جمع شدن همه این آدمها که با علاقهای قلبی و وصفناشدنی در یک زمان معین اینجا حضور پیدا میکنند، واقعا تماشایی است. بله؛ شلوغ است اما در این شلوغی کوچکترین اتفاق ناگوار، برخورد بد یا نامهربانی بین هیچکس نمیبینید.
همین است که این سفر را از دیگر سفرها متمایز میکند. همه زوار، سختیها را نادیده میگیرند و پابهپای همدیگر میآیند. واقعا یکی از مسائلی که در این سفر خیلی برایم جالب بود، رفتار مهربانانه آدمها نسبت به همدیگر بود. در راهپیمایی، هرکسی هر چیزی دارد با اصرار تقدیم میکند، نذری که دارد را ادا میکند و سراسر مهربانی و خلوض نیت را در دل و قلب آدمها میبینیم؛ چیزی که شاید جای دیگر نباشد. امکانات آنجا خیلی کم است اما مردم، هرچه که از دستشان برمیآید را به شکل فوقالعادهای به زوار امامحسین(ع) تقدیم میکنند. راستش را بخواهید، من در این سفر، جز خوبی و محبت و زیبایی و خدمتگزاری، چیزی ندیدم.
در کنار همه اینها، حال خوب زیارت امامانمان، حس و حالی است که جایی دیگر بدست نمیآید. ما ائمهای را همیشه در ذهنمان داشتهایم و به آنها فکر کردهایم؛ حالا در جایی قرار گرفتهایم که متعلق به آنها است؛ طبیعتا حس و حال ویژه و غیرقابل وصفی پیدا میکنیم. من هم از این مستثنی نبودم و حس غریب و متفاوتی داشتم. در حرم حضرت امیرالمومنین(ع)، مهربانی ویژهای را درک میکردم؛ یک مهربانی پدرانه، یک آغوشی که تو را در برمیگیرد و از آنجا حس آرامش و اطمینانی عجیب به تو دست میدهد.
بعد از آن، به حرم سیدالشهدا میروی؛ در همان نگاه اول، همه آن چیزهایی که در تاریخ خواندهای به ذهنت میآیند؛ به یاد مظلومتیش، به یاد عظمتش، به بزرگواریاش. به این فکر میکنی که یک انسان تا کجا میتواند بزرگوار و والا و فداکار باشد.
در همین فکرها هستی که حرم حضرت ابوالفضل(ص) را میبینی و باز هم تمام آن چیزهایی که تا امروز از ایشان در ذهنت بوده است را بهیکباره احساس میکنی؛ حسی جمعی که تنها به تو تعلق ندارد و علاقهای بسیار زیاد است که آن را در کوچک و بزرگ و از هر قشر و طبقهای به چشم میبینی؛ احساسی که تا به امروز در آمیزههای ما وجود داشته است و حالا آن را بیشتر از همیشه درک کردهایم.
میدانید؛ بودن در این راهپیمایی، بین این آدمها و این روزها و ساعتها با تماشایش از دور و از بیرون خیلی فرق دارد؛ تفاوتش آنقدر زیاد است که تا کسی آن را تجربه نکند، نمیتواند درک کند. از آن تجربهها که مزهاش تا سالها با تو باقی و همراه خواهد ماند. در این سفر، یکسری اتفاقات درونی برایت میافتد؛ اتفاقاتی که قابل توصیف نیست و بهتر است که آنها را برای خودت و در دل خودت نگه داری. اتفاقاتی که تازه بعد از آمدن و برگشتن دوباره به حال و هوای روزمره و همیشگیات متوجهاش میشوی.
من بعد از برگشتن از سفر راهپیمایی اربعین، با زلزله کرمانشاه روبرو شدم و چون اصالتا کرمانشاهی هستم، به آنجا سفر کردم و چیزهایی را دیدم که انگار ادامهدار سفر قبلیام بود. من اینجا هم مردمی را دیدم که مهربانانه با هم همکاری میکنند. مردمی که راهپیمایی اربعین را پشتسر گذاشتهاند و حالا اینجا و در سر پل ذهاب هم همانند؛ همان مهربانهایی که به یاری آمدهاند و هرکاری از دستشان بربیاید، از زوار دریغ نمیکردند و اینجا هم دریغ نمیکنند. حالا امروز، من دو نمونه تئوری و عملی از فداکاری را دیدهام و پشتسر گذاشتهام؛ شاید فکر کردن به همین دو نمونه، تا مدتها برایم کافی باشد.
#ماهنامه_نزدیک
goo.gl/emaePj