سختیهای شیرین اربعین
لذتش به سختیاش است!
از قبل محرم به فکر افتاده بودیم که امسال باید برویم کربلا. پول و گذرنامه هم نداشتیم. رفتیم تا لب مرز. ۳ روز هم آنجا ماندیم. گفتیم شاید فرصتی فراهم شود بدون گذرنامه برویم. نشد. برگشتیم و گفتیم عزممان را جزم میکنیم تا سال بعد برویم و مشکل گرنامه را هم حل کنیم.
چند روز قبل از اربعین دوستانم گفتند میخواهند بروند کربلا. برای سفر ۵۰ تومان از مادرم گرفته بودم. با ۵۰ تومان عزم سفر کرده بودم. رفتیم تا پلدختر. یکی از دوستانم هم ۲۰۰ تومان دیگر قرض داد. کلا ۲۵۰ تومان داشتم! رفتیم لب مرز. رد شدیم. با اتوبوس رفتیم نجف. از آن ماشینهایی که ۵۰ نفر ظرفیت دارند و ۱۰۰ نفر سوار میکنند! سوار شدیم. صندلیها خم نمیشد؛ کمرهایمان خم بود… اصلا در این راه سختی میکشی. در این را سختی هست. لذتش به همین سختیهایی است که میکشی! سختیهای شیرین اربعین…
در همین رابطه بخوانید:
رفتیم نجف. ۲-۱ روز نجف بودیم. ظهر رفتیم حرم برای زیارت. گفتیم فعلا چیزی نخریم تا برویم کربلا. آنجا انشاالله چیزی میخریم برای تبرک. کاروان به ما گفت میرویم عمود ۱۰۱. آنجا میمانیم. کار میکنیم. رفتیم. ۶-۵ روزی آنجا بودیم و هروقت میتوانستیم کار میکردیم. جارو میزدیم. با دستمان آشغالها را جمع میکردیم. بعضیها به ما دستکش میدادند ولی ما عین خیالمان نبود. عشق ما این بود که آشغالهای جلوی پای زائران امام حسین را برداریم…
زیارت دوباره!
بعد از ۶ روز رفتیم کربلا. سوار ماشین شدیم. رفتیم و زیارت کردیم. برای برگشتن دوستانم پولهایشان تمام شده بود و من فقط ۱۵۰ تومان داشتم. رفتیم به همان موکب. گفتند شما زحمت زیاد کشیدید. از پولهایی که اضافه آمده بود به ما دادند. خلاصه با همان پول اضافه ما دوباره رفتیم کربلا! یعنی ما دوبار مشرف شدیم کربلا و زیارت کردیم و سوغاتی خریدیم.
روایت اولین اربعین: حسین رحیمی