شهید معزغلامی با چه حس و حالی در پیادهروی اربعین برات شهادت را گرفت
خاطره خواندنی از شهید مدافع حرم، حسین معزغلامی، در پیادهروی اربعین
جواب شهید به کسانی که بخاطر شلوغی در پیادهروی اربعین شرکت نمیکنند
یک ماهی مانده بود به اربعین. رفقا همه دنبال کارها بودند تاراهی شوند. من هم میخواستم بروم ولی بعضیها میگفتند اربعین شلوغ است. تو هم بار اول است که میروی. یک وقت دیگر در خلوتی برو.
یک شب حسین پیام داد. گفت: چی شد داداش؟ دنبال کارات هستی؟
گفتم: حقیقتش نه! میخوام تو خلوتی برم یه دل سیر زیارت کنم.
گفت: حرفت درسته، هرموقع بتونی بری حرم و ارباب بطلبه خوبه… ولی اربعین یه حال دیگه داره خستگی و شلوغی و…
گفتم: خیلی اذیت میشیم ها!!!
گفت: لذتش به خستگی و دربهدریشه. تو بیا چشمت به حرم بخوره همش یادت میره. قول بده از فردا بری دنبال کارات.
گفتم: چشم.
در همین رابطه بخوانید:
گذشت… رسیدم به ستونهای آخرِ طریق. چشمم خورد به چراغهای گنبد و گلدسته حرم حضرت عباس(ع). ناخوداگاه اشک میریختم.
حسین به پهنای صورت اشک میریخت. انگار داشت ارباب را میدید و التماس میکرد!
راست میگفت. همه سختیها را یادم رفت بین آن همه صدا و هیاهو و کوفتگی، عجب سلامی بود!
وقتی برگشتیم، بعدا پرسیدم: حسین چرا تو انقدر سعی میکردی سختی بکشی؟! باکتف داغونت کوله منم میبردی وقتی حالم بد بود…
گفت: داداش لذت این سفر همش به اذیت شدنهاشه. تو اون همه صدا ارباب صداتو بشنوه بسه!
حسین راست میگفت، ارباب صدایش را شنید و خوب هم جوابش را داد…