سفرنامه گونهای ادبی است که در آن شخصی که به سرزمینهای دیگر سفر کرده است، دیدهها، شنیدهها، تجربهها، رخدادها و احساساتش را دربارة آن سرزمینها، برای آگاه کردن دیگران در قالب کتابی مینگارد. سفرنامة زیارت، اما حال و هوایی دیگر دارد. به خصوص اگر سفرنامه اربعین اباعبدالله الحسین (علیه السلام) باشد.
در اینباره بخوانید:
روایت بیمها و امیدها
«کتاب عمود ۱۴۰۰» روایت بیمها و امیدهای مسافری است که برای کسب توفیق زیارت، در انتظار اتفاقی غریب است. این کتاب حکایت لحظه لحظة حضور است در مسیر عشق حسین (علیهالسلام)، همنوایی و همصدایی با دیگر عاشقانش، شمردن گامها و ستونهایی که تو را از اربابت دور و به او نزدیک میکند…!
حکایت دعوتی ناگهانی!
اول چیزی که نظر خواننده را جلب میکند، متن ادبی و احساسی این سفرنامه است. نویسنده هرجا مجالی یافته، از توصیفات ادبی و جذاب استفاده کرده است. داستان با یک خبر آغاز میشود. نویسنده خبری میشنود با این محتوا که ۴۰ مرد روستایی برای سفر ثبتنام کردهاند و آماده حرکت در مسیر پیادهروی نجف تا کربلا هستند. این خبر جذاب نظرش را جلب میکند و کنجکاو میشود تا او هم پیاده در این مسیر پا بگذارد و این شوق عجیب را از نزدیک ببیند. برات این سفر را هم از سلطان طوس میگیرد.
سفرنامه علیاکبر والایی برشی است از قلب او؛ که از سفر پر رمز و راز اربعین و دیار عشق برای ما به ارمغان آورده است…کتاب از دعوت امام حسین شروع میشود و با بازگشت به تهران خاتمه مییابد.
نویسنده این کتاب در جلسه رونمایی و نقدوبررسی اثرش گفت: سعی کردم در این اثر خیلی به روایت صرف توجه نکنم و بنابراین هرجا نیاز به تحلیل بوده آن را تحلیل کردم لذا حس هایی که داشتم را تلاش کردم به آسانی آنان را شرح دهم. این درحالی است که این اثر تمام آنچه را که یک سفرنامه جامع و کامل می باید داشته باشد را دارد. من نگاهی جزئی نگر بر همه اتفاقات این سفر داشتم و این نخستین سفرنامه کربلاست که نوشتم.
در اینباره بخوانید:
این سفرنامه ۶ فصل دارد:
۱) طریق کربلا که قصه طلبیده شدن نویسنده است. ۲) طریق جواز سفر، به ماجرای گذر از مرز میپردازد. ۳) طریق عمود ذوالفقار، داستان رسیدن به خاک افلاکی نجف است. ۴) مشایعت طریق جان، آغاز از عمود یکم، شرح حال موکبها و… . ۵) طریق قبلهالعباس، طریق قبلهالحسین، شرح رسیدن به کربلا. ۶) طریق رجعت که قصه وداع است و بازگشت.
انتهای کتاب نیز مزین به تصاویر سفر و نقشه راه است.
در برشی از کتاب میخوانیم:
“تا نیمه های شب ،فرصت دارم به بین الحرمین بروم. اما در آغاز شب و در دل تاریکی،گذر در بافت سنتی محله های شهر کربلا ،برای تازگی هایی دارد که حس نوستالژیک دیر آشنایی را در ذهنم زنده می کند.پس از صرف غذای نذری ،تا ساعتی در کوچه پس کوچه های محله ،قدم می زنم و به اهالی اش می نگرم که فکر و خیال را می برد به هزاره تاریخ ،به دورتر و دورتر؛به مردمان عصر صدر اسلام این خانه های کاهگلی با درهای چوبین و کوبه های فلزی اش برای دق الباب ،کورسوی نور درون خانه هایش ،با حزنی که هوای محله را آغشته است؛ انگار علی را کم دارد…”