ماجرای راننده عراقی که با ناراحتی زائران رو جابجا کرد!
اصرار می کرد امشب بیاید منزل من استراحت کنید و فردا اول صبح از منزل ما در #طویریج تا حرم امام حسین 20 کیلومتر فاصله است…
می گفت خدا شاهده خونه ام تازه سازه! و غذای گرم و وای فای و حمام و همه جوره در خدمتم…
+گفتم: حاجی خدا خیرت بده، اذان مغرب نزدیکه، ما مهمان #ابوبریر هستیم و الان منتظرمونه
الان فقط و فقط به وسیله شما نیاز داریم که مارو به خونشون برسونید. می رسونید؟
+با ناراحتی اما احترام گفت: یاعلی کنید و سوار ماشین بشید، من نوکر شما زوار هستم
من جلو نشستم پیش راننده، دیگه صحبت نکرد، ضبط رو روشن کرد و روضه عربی گذاشت، از تو داشپورت هم دستمال درآورد و “های های” گریه می کرد!
به زبان عربی مسلط ام و متوجه بودم روضه خون، قصیده ای می خوند که اینقدرهم دیگه گریه نداشت!
تلفن اش که زنگ خورد، پیچ صدای ضبط رو کم کرد و گفت:
+خوش خبر باشی پسرم!
بعدش مرتب خداروشکر می کرد و قربون صدقه پسرش می رفت…
تلفن که قطع شد شروع کرد به زبان عربی با حضرت عباس صحبت کردن؛ می گفت:می دونستم دستم رو میگیری،از شما بعیده نوکرآستان تان درخواستی کند و بی جواب بگذارید!
+حدس می زدم پسر در غیاب پدر کاری کرده کارستان مثلا: در امتحانات موفق شده یا در شرکتی مشغول بکارشده ویا معامله پرسودی انجام داده، پس باکنجکاوی پرسیدم:
+حاجی ماجرا چیه؟
+گفت: ظهر خوابم برد، دیر اومدم و زائری برا اسکان امشب و خادمی گیرم نیومد، متوسل شدم به باب الحوائج قمربنی هاشم که پسرم زنگ زد و گفت 40 تا زائر که ماشین شون خراب شده بود رو برا #مبیت راضی کردم بیان خونمون…
امشب هم توفیق نوکری زائرانش از من دریغ نشد براهمین خوشحالم…
+و من زیر لب می خواندم:
آنکس که تو روشناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هردجهان اش بخشی
دیوانه تو هردوجهان رو چه کند
■ #داستانک
■ #سفرنامه
■ #اربعین