السلام علیک یا امام المتقین

السلام علیک یا امام المتقین

برای نماز صبح رفتیم حرم. کمتر از ده دقیقه پیاده راه بود. از وسط بازار سمت شارع امام علی رفتیم. مسیرمان طوری نبود که گنبد را ببینیم. دور حرم که رسیدیم، باورمان نمی شد انقدر شلوغ باشد. تا چشم کار می کرد آدم می دیدی یا بهتر است بگوییم زائر. نتوانستیم وارد شویم. اذان تمام شد و نماز را هم خواندند و ما همچنان بیرون صحن منتظر بودیم تا روزنه عبوری پیدا کنیم. قربانت بروم آقا. صحنت هم مظلوم است. همه این جمعیت در صحن جامع رضوی امام رضا(ع) جا که می شوند هیچی، می توانند کنار هم نماز جماعت هم بخوانند. آنوقت اینجا در حرم شما که شهید محراب نماز هستید، نه جا هست و نه خبری از یک نماز جماعت درست و حسابی. نماز را همان بیرون خواندیم. روی پتوی خانواده هایی که شب اطراف حرم خوابیده بودند و جایی نداشتند. بین شان ایرانی هایی هم دیده می شدند که به صورت انفرادی آمده بودند. بعد نماز یکی از همین زائران که تازه از خواب بیدار شده بود، ساک هایش را به ما سپرد و رفت وضو بگیرد. ساک هایی که به انگشت دوستانش که از فرط سرما زیر پتو می چرتیدند، وصل بود. همین مدت کافی بود تا از ازدحام درهای ورودی کم شود و راحت تر وارد حرم شویم.

 

 

“السلام علیک یا امیرالمومنین، یا علی…”

 

باز هم دلم می لرزد. درست مثل دفعه های پیش. ابهت گلدسته ها و ایوان آدم را میخکوب می کرد.

 

باز هم به سختی قدم داخل صحن می گذاری. هوا سنگین است. انگار می خواهی خودت را از چشمان آقا پنهان کنی. خودت را و تمام شرمندگی هایت را. خودت را و تمام کم کاری هایت را. خودت را و تمام آنچه تو را از شیعه بودنت دور می کند. نمی دانی آقا تو را پذیرفته یا نه. مدام در ذهنت می گذرد نکند آقا شرمنده شرمندگی های تو باشد؟

 

“زخمی ام التیام می خواهم/ التیام از امام می خواهم

 

السلام علیک یا ساقی(۱)/ من علیک السلام می خواهم”

 

آدم ها را می بینی که دسته دسته هر کدام گوشه ای نشسته اند و برای دل شان می خوانند و برای دل آقا. نخوانید؛ حداقل در صحن حرم علی(ع) نخوانید روضه زهرا(س) را:

 

«… شرمنده ام حمایت من بی نتیجه ماند

 

دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد…»

 

 اصلا نمی شد لحظه ای به ضریح نزدیک شد. از دور هم تصویری نداشتم. ندای “لبیک یاعلی” تمام فضا را پر کرده بود. یاد کتابی افتادم که در سفر اولم تصادفی لای کتاب های حرم امام حسین(ع) یافتم. به نظرم اسمش “هفت شهر عشق” بود. اجازه خروج کتاب را نداشتم. خیلی از وقتم را در حرم صرف خواندن آن کردم. نوشته بود وقتی شما با هول دادن دیگران می خواهید خودتان را به ضریح برسانید، طهارت جسم تان را از دست می دهید، حال چگونه انتظار دارید به طهارت روح برسید.

 

گوشه ای را یافتم و مشغول نماز شدم. کنارم خانمی نشسته بود. بعد صحبت فهمیدم از کاروان خودمان است. سفر اولش بود. می خواست نشانش دهم از کدام سمت برود زیارت آقا. راه را نشانش دادم و گفتم خیلی شلوغ است. از تعجب دهانم وا ماند وقتی شنیدم باردار است. شلوغی های مرز و معطلی ها و سوار و پیاده شدن ها سریع از ذهنم گذشت.

 

تلاش کردم تا بالاخره برایش جای نسبتا خلوتی را یافتم در حدی که بتواند بایستد و از دور ضریح را برای لحظاتی تماشا کند.

 

“التماس دعا کوچولوی هنوز به دنیا پای ننهاده”

 

 ……………………………………………………..

 

آفتاب دارد طلوع می کند و انوار نورانیش روی ایوان طلا چند برابر منعکس می شود. خیره کننده و مدهوش کننده.

 

“ایوان نجف عجب صفایی دارد/ حیدر بنگر چه بارگاهی دارد…”

 

خادمین حرم زیارت امین الله می خوانند. از هر جایی نجوایی بلند است.  آقا جان باز هم بخواه که بیاییم پابوس تان.

 

“با وجودی که می دونستی بدم/ دعوتم کردی که اینجا اومدم”

 

باز هم با کرمت ما را بپذیر.

 


 

۱-      پیامبر اکرم (ص) می فرماید:
«امیرمؤمنان، صاحب حوض من است که دوستانش را از آن سیراب و دشمنانش را از آن حوض دور می کند. کسی که از آن آب بنوشد، هیچ گاه تشنه نخواهد شد و هر کس از آن ننوشد، برای همیشه تشنه باقی خواهد ماند.»

        طهرانی، محمد حسین، امام شناسی، ص ۱۸۹.

 
 

«حوض کوثر» به پیامبر (ص) تعلق دارد و طبق روایات بسیاری که از پیشوایان معصوم (ع) روایت شده، ساقی حوض کوثر امیرمؤمنان(ع) است که با ظرفهای بهشتی اطراف آن، دوستان اهل بیت را سیراب خواهد کرد و دشمنانشان از آن محروم خواهند شد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا