در بین الحرمین روی ابرها هستم

خاطره کربلایی شدن یک جامانده اربعین

خاطره عجیب کربلایی شدن یک جامانده اربعین

شب جمعه باید رفت کربلا!

تو بین الحرمین احساس میکنم روی ابرها هستم

خاطره عجیب نحوه کربلایی شدن یک جامانده اربعین

ماجرا از آن‌جا شروع شد که پرچم گنبد حضرت ابوالفضل(ع) یک شب مهمان خانه‌ی ما بود!
من هیچ وقت از حضرت ابوالفضل کربلا نخواسته بودم و همیشه می‌گفتم یا امام حسین قسمت کن بیایم کربلایت را ببینم. بعضی شب‌ها یاد مرگ می‌کردم و در آن لحظات تنها آرزویم در این دنیا دیدن کربلا و بین الحرمین بود.
همیشه اسم بین الحرمین داغی به دلم می‌گذاشت تا این‌که زدم به سیم اخر. گفتم اربعین هرطور شده می‌روم کربلا. با مخالفت شدید مادرم مواجه شدم.

در همین رابطه بخوانید:

اربعین گذشت و من نرفتم و جامانده اربعین شدم. با حسرت و گریه پای کانال پیاده روی اربعین و اخبار می‌نشستم. یک شب یک کلیپ صوتی از کانال پیاده‌روی اربعین گوش دادم که می‌گفت شب جمعه باید کربلا باشیم. (در انتهای پست بشنوید) خیلی گریه کردم به حضرت ابوالفضل گفتم: پرچمت اومد تو خونه ما که منو بیشتر هوایی کنی؟

همان شب خواب دیدم به من می‌گویند اسمت درآمده برای کربلا! حالا شب جمعه است (به تاریخ ۱۸ آذر ۹۵) من این جا هستم. کربلا… بین الحرمین.. فاصله‌ی بین دو عشق… آخ که چه‌قدر خوب است آدم احساس می‌کند روی ابرها قدم می‌زند!

خدایا این‌جا دیگر کجای دنیای توست؟ اینجا دیگر کجاست؟ انگار روی زمین نیستم باورم نمی‌شود من هم توانستم بیایم…

با چشمان اشک‌بار نایب الزیاره همه دوستان هستم…

خاطره سوده جوانمرد از چالوس
صوت شب جمعه – استاد پناهیان
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا