سفرنامه‌ی «گذرگاه بهشت»| بخش اول

پابه‌پای زائران اربعین

بخش اول

۱- ساعت پنج و خرده‌ای نماز خوانده از در هتل صفای شماره دو بیرون می‌زنیم. هوا سرد است. چفیه‌هایمان را دور سر و گردنمان می‌بندیم و راه می‌افتیم. به کفش‌هایم التماس می‌کنم که مرا شرمنده‌ی راه نکنند.

۲- چند کیلومتری در نجف، گام بر می‌داریم تا از دروازه شهر خارج می‌شویم. هر چه جلوتر می‌رویم، به جمعیت پیاده‌ای که از گوشه و کنار و خیابان‌های اطراف به مسیر اصلی می‌رسند، افزوده می شود. خارج از شهر، جاده‌ی نجف به کربلا، دو لاینه است که لاین سمت راست آن را فقط جمعیت کثیر پیاده‌ای تشکیل می دهد که عازم حرم سید الشهدا(علیه السلام) هستند. لاین سمت چپ آن، که با فاصله چند متر خاکی قرار دارد، اختصاص دارد به خودروهای شخصی و عمومی که به آن طرف می‌روند. در حقیقت این مسیر، راه برگشت ندارد!

۳- سمت راست مسیر پیاده، تماماً اختصاص دارد به پذیرایی چای و غذا و خلاصه همه جور خوردنی و خدمات و موکب‌ها. سمت چپ همین مسیر پیاده هم خالی است و چیزی به چشم نمی‌خورد.

عمودهای خاطره‌ساز

۴- کمی بعد از خروج از نجف، چشممان می‌افتد به اولین تیر شماره‌دار برق. این را قبلاً جمیل در کنفرانسی که در سرویس شهرستان‌های کیهان برایمان داد، توضیح داده بود. چند سال قبل، یکی از عراقی‌ها، در ابتکاری چندصدتا از تیرهای چراغ برقی که از ابتدای جاده نجف به کربلا بود را با شماره، نشانه‌گزاری کرده بود. تا راهی برای قرار گذاشتن‌های مردم یا نشانی محل موکب‌ها و هیئت‌ها باشد.

در همین رابطه بخوانید:

بعدها خود دولت عراق، از این ابتکار استقبال کرد و تمام تیرهای برق یا به قول خودشان «عمود»های این مسیر را شماره‌گزاری کرد. فاصله هر عمود تا عمود بعدی درست ۵۰ متر است و کل مسیر تا دروازه کربلا با ۱۴۶۰ عمود شماره‌گزاری شده که بعدها بر هر عمود، حدیثی هم نصب شده است. خود خواندن این احادیث کوتاه و کمی صحبت کردن درباره آن‌ها، بخشی از گذران وقت ما را در مسیر به خود اختصاص می‌دهد.

پذیرایی عراقی!

۵- باید از دست این صاحبان موکب‌های کوچک و بزرگ و پذیرایی کنندگان فرار کنیم! به زور دستت را می‌گیرند و به چای و میوه و نان و آش و کتلت و … دعوت می‌کنند. خب معده‌ی ما هم گنجایش محدودی دارد. ولی اینها ظاهراً این چیزها سرشان نمی شود! از یکی‌شان کیک بسته‌بندی شده نگرفتم با یک غضبی نگاهم کرد… حسین با اشاره گفت بگیر؛ من هم گرفتم گذاشتم توی جیبم.

۶- بی اغراق شاید در هر کیلومتر، فاصله خالی سمت راست جاده، یعنی خالی از هر گونه پذیرایی به چندمتر نرسد. تمام این مسیر را مردم خالصانه و با عشق زایدالوصفی و گاهی با گریه و التماس و گاهی با زور! به پذیرایی از زائران پیاده مشغول‌اند. پیرمردی در حد وسعش با عطر کوچکی، زائران مولا را خوشبو می‌کند.

این سفرنامه ادامه دارد…

منبع: وبلاگ آب و آتش
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا