نذر ظهور+ صوت

صوت ارسالی «روایت اولین اربعین من»

نذر ظهور

پرنده بی‌قرار جانم سربه دیواره قلبم می‌کوبد و از شادی نزدیک است که قالب تهی کند. شوق پرواز در آسمان نجف تا کربلا، اوج گرفتن تا ملکوت کربلا و قرار در پاک‌ترین و ملکوتی‌ترین جایگاه خدا، او را هرلحظه بی‌قرارتر می‌سازد.

من، آن عاشق بی‌سروپایی هستم که در هر قدم به محبوب و معشوقش نزدیک‌تر می‌شود. آن محبوبی که آرزوی تمام انسانیت است و عشق در رکاب او معنا می‌گیرد.

در همین رابطه بخوانید:

چقدر ذوق دارم که می‌خواهم خسته و درمانده‌ی راهی شوم که لحظه‌لحظه‌اش بوی دوستی، محبت، عشق و ایثار می‌دهد.
چه زیباست وقتی سربند نحن ابناءالحسین چون تاجی زمردین بر روی سرم می‌درخشد و قوت جانم می‌شود. دانه‌های تربتی را لابه‌لای انگشتانم می‌چرخانم که چون قطره‌های باران ،جهان تشنه‌ی شیفتگان را سیراب می‌کند.

۲۸۵ عمود را آمده‌ام و تک‌تک قدم‌هایم را نذر ظهور مولایم حجت بن الحسن می‌کنم و مدام زیر لب زمزمه می‌کنم: (اَینَ الطّالبُ بِدَم المَقتولِ بکربلاء) و اشک چشمانم امان نمی‌دهد تا جمله (لیتَ شعری، اَینَ استقرّت بِکَ النَّوی. بَل اَیُّ ارض تُقِلُّکَ او ثَری) را به آخر رسانم.

در گوشه و کنار این جاده عاشقی، شیفتگان و دلدادگان به مولا را می‌بینی و در این جاست که با جان دل فریاد برمی‌آوری: (عزیز علیَّ ان اَری الخَلقَ و لا تُری)

به امید وصال

من با جسمی خسته این مسیر را طی می‌کنم تا در موازات قدم‌های مولایم، گام بردارم و اینگونه آماده ظهور شوم.
این است که صبر، الگوی وصال می‌شود و ۲۸۵ عمود را به امید وصال محبوب طی می‌کنم.
و تازه در این مسیر می‌فهمم که حضرت زینب، ام المصائب، چه کشیده و چه‌ها که ندیده! و باز متوجه می‌شوم که چرا حضرت زینب که زبان علی را در کام دارد و شجاعت برادر را، در برابر تمام ظلم، تمام قد ایستاد و فرمود:
(ما راَیتُ الّا جَمیلا)

و من که زائری تشنه‌ام؛ تشنه‌ی دیدن، شنیدن و دانستن هر آنچه که باید بدانم. نه تنها چشم ظاهر بلکه تمام وجودم چشم می‌شود تا تمام زیبایی‌های امام و مقتدای خود را دریابم و لمس کنم.
هر قدمی که برداشته می‌شود، یک قدم به حرم امن الهی نزدیک‌تر می‌شوم و بی‌تابی واشتیاقم بیشتر می‌شود. یادم می‌افتد که:
لحظه‌ی وصل چون شود نزدیک
آتش عشق تیزتر گردد…

روایت اولین اربعین: عاطفه مهدیان

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا