ویدیو | روایت آب در پیاده‌روی اربعین

بگذار صادقانه بگویم. حس و حال این روزهایم فرق چندانی با ۵-۴ سال گذشته در این روزهای تقویم ندارد.

دلم تنگ است حسین…

بگذار صادقانه بگویم. حس و حال این روزهایم فرق چندانی با ۵-۴ سال گذشته در این روزهای تقویم ندارد.

الان هم دلم شور می‌زند. دچار همان خستگی روزهای قبل از حرکت شدم. از سر تا پا گیج هستم.
الان هم نگرانم، از این‌که چیزی کم و زیاد نشود. همان چشم انتظاری که بلیت گیر می‌آید یا نه را حس می‌کنم! حتی همان اضطراب قبل از موعد قرار را هم دارم! همان شوق… همان امیدوار و ناامیدشدن‌های قبل حرکت!

انگار نه انگار که لازم نیست مرخصی بگیرم و امسال دغدغه جایگزین شیف پیدا کردن ندارم.

انگار نه انگار که قرار نیست لیست بنویسم. تا از بار روانی این‌که چه برای علی و محمدیاسین بردارم و چه برندارم کم شود.

انگار نه انگار که دیگر نمی‌خواهم داشته و نداشته‌ام را توی کوله بریزم.

انگار نه انگار که سفری در کار نخواهد بود…

در همین رابطه بخوانید:

نورون‌های مغزم عادتی شدند. مسیری ساخته‌اند که خودکار سلسله دستورهای مشخصی صادر می کند تا پاها را به مشایهً برساند! به طریق الحسین به عمود ۳۱۳، به خان نص! و به باب القبله

دلم برای پیاده‌روی اربعین تنگ است. برای تکرارش. برای تلاش ارتباط گرفتن با غیر هم‌زبان‌های حسینی. دلم آن هیاهو را می‌خواهد. آن ترس از گم شدن بین جمعیت… آن گرمای ظهر، آن هوای پر از خاک، آن سوز سرمای شب. آن هم‌صحبتی با همسفرهای ناب و مهربان. آن بحث و جدل‌هایی که خلقت بدیع خدا را در تعداد و تفاوت می‌رساند! آن همدلی‌ها…
دلم تنگ است برای خیره خیره نگاه کردن به رنگ‌ها و نژادها. برای درد کف پا… برای همهمه‌های موکب‌ها.
دلم خیلی تنگ است حسین؛ به دادش برس…

دل‌نوشته ارسالی: نرگس رضاپور

 

 

ویدیو توسط مخاطبین ارسال شده است: علی سلطانی

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا