چادر؛ جامانده‌ای از مسیر اربعین

چادرم یادآور اربعین و هدیه مسیر حسین(ع)، برای من چنان نشانه‌ای شده که هر وقت چشمم به آن می‌افتد، یادم میاندازد که آقا حواسش به من هست.

امام حسین(ع)، راه‌حل زندگی

مدتی بود که به دنبال راه حلی می‌گشتم تا بتوانم مراقب اعمالم باشم. هرچه پای سجاده با التماس به‌دست می‌آوردم و هرآن‌چه در ذهنم به یقینش رسیده بودم؛ در میدان عمل ناکام ‌بودم و سرخورده می‌شدم از این همه ضعف نفس. تا این که با کلمه «تقوا» آشنا شدم. (تقوا به معنای خود مراقبتی). دیدم انگار مشکل از ضعف افکار من نیست. این عمل من است که بی‌تقوا و ناحساب برنامه‌هایم را به هم می‌ریزد و مرا ناامید می‌کند…

دوای دردم را پیدا کردم اما نمی‌دانم چگونه آن را عملی کنم.

ایّام اربعین نزدیک بود و از چه کسی کمک می‌توانستم بگیرم بهتر از امام حسین(ع)؟!
به درگاهش التماس میکردم تا مرا هم به این مسیر زندگی‌ساز راه بدهد و بالاخره نگاهش شامل احوالم شد و من هم عازم کربلا شدم…
برای اولین بار…
در مسیر پیاده‌روی دیدم محیط تا چه اندازه می‌تواند بر ما اثر بگذارد. مردمی را می‌دیدم که از دور و نزدیک آمده بودند و هر کدامشان با هم تفاوت‌های بسیاری داشتند، اما در یک وجه با هم یکسان بودند. آن هم این‌که خود را سرباز امام حسین(ع) می‌دانستند و این مسیر را میدان جنگ. میدان جنگ میان عادات نفسانی‌شان و حسین‌وار زیستن…

در همین رابطه بخوانید:

انگار همه در این مسیر مراقب خودشان و حتی دیگران هم بودند تا در بزنگاه‌های مهم به خودشان بیایند و یکدیگر را به صبر و تقوا دعوت کنند. این در نظرم بسیار شیرین آمد و با خودم‌گفتم چگونه می‌توانم این ویژگی را با خودم به شهرم ببرم. حیران بودم و می‌دانستم فقط جوابش را باید از خود آقا بگیرم. به کربلا که رسیدم دلم شکسته بود. از فرصت استفاده کردم و تا صبح گریه کردم به یاد کربلا و امام حسین(ع)، به یاد امیرالمومنین(ع) و سختی‌هایش و آخر هم مسیرم را سپردم دست آقا…
گفتم: یا حسین ، سفرم به پایان رسیده و من باید برگردم. خودت درد و دوایم را بهتر می‌دانی کمکم کن.

چادرم، یادآور اربعین

از سرزمین عشق جدا شدم و به خاک وطن بازگشتم.
خیلی عجیب بود. احساس می‌کردم نمی‌توانم از چادرم جدا شوم. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم یک چادر ساده بتواند این‌قدر مراقبم باشد تا با نفس خودم مبارزه کنم. اما این چادر یادآور اربعین و هدیه مسیر حسین(ع)، برای من چنان نشانه‌ای شده که هر وقت در لحظه‌های حساس چشمم به آن می‌افتد، یادآور این است که آقا حواسش به من هست و کار خود را کرده.

چادر؛ جامانده‌ای از مسیر اربعین در زندگی من است، که در زندگی پر تلاطم من با نوای اربعین نواخته می‌شود.

آقا جان امسال راه ها بسته است. اربعین با پای دل به کوی تو می‌آییم… پناهمان بده》

روایت اولین اربعین: فاطمه خیاط خلقی
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا