منتظر اجازه زیارت
پنج ساله بودم(سال ۶۷). پدرم پاسپورت خانوادگی برای کربلا گرفت. اما عراق اجازه نداد و تا الآن آن پاسپورت را داریم.
تا سالی که رهبر عزیزمان آقای خامنهای گفتند مرز را باز کنید مردم بروند زیارت. با خواهرم دوتایی ساکمان را جمع کردیم که فردا صبح با برادر کوچکم برای روز عاشورا برویم کربلا. شب برادر دیگرم گفت دوستانش گفتهاند ماهواره اعلام کرده فردا کربلا بمباران میشود. در ناباوری تمام خانواده گفتند اجازه ندارید بروید. تا صبح گریه کردیم.
صبحش برادرم و خواهر بزرگم با پسرش و همسرش و خالهام با دو تا پسرش و بقیه فامیل به امر رهبر لبیک گفتند و راهی کربلا شدند. روز عاشورا کربلا بمباران شد. خانوادهام سالم برگشتند ولی من دوست داشتم کربلا میبودم.
تا سال ۹۵. سه روز مانده به اربعین به برادر کوچکم گفتم من را هم ببرد کربلا. گفت حاضر شو عصر میرویم. از مادرم به زور اجازه گرفتم. عصر ساک را برداشتم. برادر بزرگم آمد. من را دید گفت اجازه نداری. بهخاطر اینکه مادرم نگران بود و بخاطر احترام برادرم ساکم را زمین گذاشتم و نرفتم.
در همین رابطه بخوانید:
انتظار به سر آمد
تا اربعین سال ۹۶. برادر کوچکم با دوستانش هماهنگ کرده بود ساعت ده شب بروند کربلا. من با ناراحتی تمام روی کاغذ نوشتم یا امام حسین میدانم لیاقت زیارت شما را ندارم ولی به بزرگواری خودتان نصیبم کنید. من یک دخترم. نمیتوانم بروم دفاع از حرم حضرت زینب و با داعش بجنگم. اما اگر بیایم پیادهروی اربعین حداقل سیاهی لشگر محسوب میشوم. میخواهم برای ظهور امام زمانم در پیادهروی اربعین گام بردارم.
شب شد. خواهرم به بقیه خانواده گفت اگر امسال نرود(من را میگفت) از غصه سکته میکند. مادرم با رضایت کامل گفت برود. برادر کوچکم دوستانش را جواب کرد و گفت من میخواهم با خانواده بروم. خواهرم به خواهر بزرگترم زنگ زد گفت بیا همراهش برو کربلا. بهخدا اگر نرود میمیرد. ایشان گفت الان غسل زیارت میکنم میآیم. برادر بزرگترم آمد گفت خودم تا مرز میبرمتان. خدای من ساعت ۵ عصر با امام حسین(ع) دردل کردم. ساعت ۱۰ شب راه افتادیم و فردایش در کربلا بودیم. موکب عراقیها شیخ صدر.
اربعین سال ۹۷ و ۹۸ هم رفتم. معجزه زیاد دیدم. روز اربعین با وجود جمعیت زیاد، زمین زیر پاهامان پهناور میشد. پذیرایی عراقیها بینظیر بود و باورنکردنی. تا اندازهای از مهربانی مردم با هم در زمان ظهور را درک کردیم.
سال ۹۶ رفتم حرم حضرت علی(علیه السلام). انگار خانه پدرم بودم. یک تکیهگاه محکم… برادرم گفت سریع زیارت کنید، برگردیم. دلم برای امام علی پرمیزد. دلم نیامد خداحافظی کنم. دلم را جا گذاشتم. سال ۹۷ و ۹۸ شب در شبستان حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) مهمان حضرت علی(علیهالسلام) بودیم. خدای من هزاران بار شکرت…
هزار بار دیگر بروم کربلا و نجف سیر نمیشوم.
اما اربعین امسال نمیدانم بهخاطر گناهانم بود یا امتحان بود که اجازه زیارت ندادند.
یاحسین(علیهالسلام) دعا کن امام زمان ظهور کند. پشت سر امام زمان بیایم زیارت و در رکاب حضرت مهدی حق خون شما و اهلبیت را از دشمنان بگیریم. لبیک یا حسین