احضاریه ؛ نوشته علی مؤذنی که از سوی نشر اسم منتشر شده روایتی است از سفر عجیب یک روزنامهنگار به کربلا؛ سفری که بدون میل و قصد او آغاز میشود اما با همراهی عجیب و غیرحضوری خواهرش به یک ماجرای ویژه و عجیب تبدیل میشود.
علی مؤذنی در این اثر طلبیده شدن به یک سفر معنوی را با احضار شدن به چالش میکشد و مسعود (روزنامهنگار) بین رفتن و نرفتن مردد است. زیرا پیش از این پیادهروی اربعین را دوست نداشت، اما اتفاقات طوری رقم میخورد که نه دعوت بلکه احضار میشود.
بی شک خلق رمان با محوریت مذهبی و آیینی دشوار است اما اینجا هم باز محور عشق است. در واقع در این رمان هم رابطه قلبی زائر با امامان معصوم برجسته شده است. شاید نویسنده پا را فراتر از رابطه قلبی هم گذاشته باشد.
در همین رابطه بخوانید:
احضاریه نگاه تازه به اربعین دارد
رمان احضاریه نگاه تازهای به پیادهروی اربعین و زیارت امام حسین(ع) داشته و خواننده را به تأمل در آن وامیدارد. موذنی در این اثر از رخدادهایی مانند زیارت و آئین راهپیمایی عظیم اربعین برای نقل داستانی از حیات حضرت زینب سلام الله علیها بهره برده است. شاید بتوان گفت عمده تمرکز داستان روی زندگی حضرت زینب(س) است.
در کلیت داستان مسعود تا نیمههای داستان هنوز مردد است که برود یا نرود. دم مرز میخواهد برگردد، از نجف میخواهد برگردد و بیمیلی او به ماندن در عراق فقط حوصله خواننده را سر میبرد. اینکه چطور میشود که برمیگردد و اصلاً برمیگردد یا در عالم خیال برمیگردد هم چنان با سیالیت ذهن نوشته شده که خواننده را به نتیجه نرساند.
محوریت داستان با حضرت زینب(س)
در بخشی از همین روایت تاریخی میخوانیم: «عبیدالله به تمسخر برخاست، رفتار خدا را با خود و خاندانت چگونه دیدی؟ زینب گفت: جز زیبایی ندیدهام.»
نویسنده در لابهلای رمانش، گریزی به تاریخ زده و عمده تمرکزش بر روی زندگی حضرت زینب(س) است. حضرت زینب(س) از شخصیتهای اصیل دینی و تاریخی ماست که اطلاعات زیادی از زندگانی ایشان در منابع تاریخی در دست نیست. اما به هر حال در بخشی از همین روایت تاریخی میخوانیم: «عبیدالله به تمسخر برخاست، رفتار خدا را با خود و خاندانت چگونه دیدی؟ زینب گفت: جز زیبایی ندیدهام.»
عبیدالله زد زیر خنده؛ «بس کن دختر علی. به این حرف تو خدا هم میخندد چطور چنین ادعایی داری؟ آنچه اتفاق افتاده … کشته شدن برادرانت… پسرانت.. اسیر شدن خود و خاندانت.. اینها زیباست؟»
از بخشهای خواندنی داستان، گفتگوی حضرت زینب(س) با دو پسرش در روز عاشوراست که واقعاً زیبا و تاثربرانگیز و حماسی است. ماجرای تحویل پیراهن امانتی حضرت زهرا(س) به اباعبدالله هم از نقاط قوت داستان در صحنه پردازی و خلق گفتگو است.