خیمهها محاصرهست، تیغهاست بر گلو
دشنههاست پشت سر، نیزههاست پیش رو
دشنههاست پشت سر، نیزههاست پیش رو
روی خاک پیکریست، روی نیزهها سریست
قصه را شنیدهایم بند بند، مو به مو
قصه را شنیدهایم، قصد راه کردهایم
شرح ماجرا بس است لب ببند قصه گو!
نیست، نیست نخل زار، پشت رقص این غبار
نیزهزار دشمن است، دشمن است روبرو
در مسیر مردها صف کشیده دردها
زخمها نفس نفس، زهرها سبوسبو
عدهای ولی هنوز گرم بازی خودند
یا خزیده در سکوت یا اسیر های و هو
شاهراه ما بلاست، راه شاه کربلاست
جز به خون نمیکنند عاشقان او وضو
عاقبت برای او، پیش چشمهای او
غرق خون شدن مرا آرزوست آرزو