عمود وصال+پادکست

روایت رسیدن به عمود ۱۴۰۷

*عمود ۱۴۰۷ جایی است که زوار برای نخستین بار بعد از چندکیلومتر پیاده روی، از دور گنبد حرم قمربنی‌هاشم(علیه السلام) را می‌بینند.

 

صدای بال فرشته ها در میان همهمه‌ی‌ زوار گم شده. ملائکه‌ای که گویی افزون بر زیارت برای مأموریتی آمده‌اند.

عده‌ای آمده‌اند تا ضبط کنند؛ صدای سایش کفش‌ها را، روی صورت تبدار جاده و بنگارند قدمها‌را، که گاهی تند و گاهی آهسته می‌شوند. برخی محکم و برخی لنگ‌لنگان‌اند.

آنها حتی صدای قلب‌ها را می‌شنوند. آن هنگام که دستی بر سینه می‌خورد و در جواب، قلب سر بر دیوار سینه می‌کوبد! گویی با هر طپش نام تو را صدا می‌زنند…

عده ای هم پیام‌آورند. رسولانی که آمده‌اند تا صورت محبان خسته را با نسیمی از جنس پاسخ محبوب نوازش دهند: «هله بیکم یا زواری! هله بیکم…»

در همین رابطه بخوانید:

عاشقانی که خود پیش از آنکه محب باشند، محبوب بوده‌اند. محبوب بوده‌اند که تو صدایشان کرده‌ای. و دل ندای تو را شنیده و خود را بر سر قرار رسانده! زیر لب می‌خوانند: «به سمت دریا تو می‌کشونی… دارم میام نه! تو می‌رسونی…»

برخی دیگر برای ضبط تصاویر آمده‌اند. تا منعکس کنند لحظه‌ای را که عاشقی، هرچه دارد را، حتی اگر ظرفی آب یا چند دانه خرما باشد، بر سر دست می‌گیرد و با تمام وجود وقف زائران محبوبش می‌کند. مال و ثروت و خانه که نه؛ عشق تو تمام دارایی آن‌هاست… «اینجا هرکی هرچی داره نذر حسین کرده…»

علمدار به استقبال آمده…!عمود وصال

دوستانت چند روز است که در راه‌اند. زائراند…چند روز است که آن‌ها می‌شمارند و تو می‌شماری. آن‌ها عمودها را و تو، قدم‌ها را‌… نفس‌ها را… اشک‌ها را… از همان عمود اول؛ همان روزی که از مولا اذن راهی شدن را گرفتند، می‌شمارند…۱…۲…۳…

…۵۰…..۲۸۵؛از امام رضا رخصت می‌گیرند و می‌شمارند…..۱۰۰۰…..۱۰۷۰؛در کنار صاحب الزمان می‌شمارند…۱۴۰۰…و…

و حالا، قدم‌ها کند شده. نفس‌ها هم! خستگی تنها چیزی است که در خاطر هیچ‌یک نمانده! نشسته یا ایستاده، گریان یا بهت‌زده، ساکت یا دم گرفته… از برق چشم‌ها می‌توان فهمید که همگی خیره به یک نقطه هستند!

علمدار به استقبال آمده…!عمود وصال

دیگر چه فرقی می‌کند؛ زیر تازیانه‌ی آفتاب باشی یا سیلیِ باد. خسته باشی، تشنه باشی… اصلا مگر در کربلا کسی تشنه می‌ماند؟مگر می‌گذاری؟!

سقا آمده؛ تا از مشک عشق همه را سیراب کند!

نگاه کن! زائرانت دم گرفته‌اند. باران اشک است که مجال نگاه نمی‌دهد. “سوز این روضه رو نوکرت می‌شناسه…موکب آخره روضه‌خون عباسه…”

اینجا موعد قرار است؛ ستون ۱۴۰۷. عمود وصال. بالاتر از عشق مگر نعمتی هست؟! “عشق یعنی به تو رسیدن…یعنی نفس کشیدن تو خاک سرزمینت…”عمود وصال

آری رسیده‌اند. رسانده‌ای! تو با نگاهت سرتا پایشان را نوازش می‌کنی، گرد سفر از صورت ها می‌گیری، جان دوباره احسان می‌کنی!

و آن‌ها دست بر سینه می‌خوانند: “سلام آقا…که الان روبروتونم…”

فاطمه سادات حسینی
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا