شعر|سوغات سفر اربعین
اگرچه شعر برایت به سینهام دارم
برای تا تو رسیدن چقدر کم دارم
تو از وجود پُری… بینهایتی… محضی
منی که آمدهام رنگی از عدم دارم
من از حوالی آن کوچههای بارانی است
که در هوای شما باد در سرم دارم
گدا شدم به در خانه تو آمدهام
چقدر خوب که ارباب با کرم دارم
نفس به سینهام افتاده باز دلتنگم
چقدر حسرت یک لحظه بازدم دارم
«رواق منظر چشم من آشیانه توست»
عجیب نیست که ایمان به پا قدم دارم
دو دسته اشک گرفته است هیاتی در من
میان شور غزلخوانیام دو دم دارم
امیر قافله عشق گفته است که من
درون سینه عشاق هم حرم دارم