لطفا ما را پیدا کنید

ما گمشدگانی که یک‌سال به امید این سفر بودیم که پیدایمان کنند، امسال را چگونه پشت‌سر بگذاریم؟

در ویکی‌پدیا که به دنبال «اربعین» بگردیم، نوشته: اربعین در لغت به معنی چهلم است و در اصطلاح اسلامی، به بیستم صفر ۶۱ هجری‌قمری، چهلمین روز بعد از شهادت امام سوم شیعیان گفته می‌شود. اما ما وقتی از اربعین و دلتنگی برای آن سخن می‌گوییم منظورمان سفر است. البته نه سفری از جنس سفرهای مرسوم. سفری از ناخودآگاه به خودآگاه، سفری در تاریخ. سفری در جست‌وجوی یافتن پاسخ سوال‌هایی که سال‌هاست با ما همراه‌اند. هر محرم و صفر مثل زخم تازه سر باز می‌کنند و بعد از دوماه بدون پاسخ رویه می‌بندند.

اربعین، خودِ خودِ زندگی‌است

سفری از سرگشتگی به سرپناه، از بیراهه به مسیر، از ظلمت به نور. اربعین برای آنان که تجربه‌اش کرده‌اند، خودِخود زندگی است. درست مثل افکاری که به‌یک‌باره به ذهن آدم هجوم می‌آورد و وقتی به‌خود می‌آییم طول می‌کشد تا بفهمیم مرز دنیای حقیقی و دنیای خیال‌مان را. پر است از تغییر صحنه، بدون اعلان قبلی. طوری که گاهی چنددقیقه‌ای طول می‌کشد تا متوجه شویم کجا ایستاده‌ایم. اما این تغییر صحنه‌ها هرقدر هم ضرباهنگ تندی می‌گیرد، برای‌مان آزاردهنده نیست، شبیه خودِخود زندگی!

قصه اربعین

در همین رابطه بخوانید:

اربعین فقط هم در سفر خلاصه نمی‌شود. قصه اربعین قصه دلدادگی آدم‌هاست و به تعداد آدم‌ها این قصه‌ها متفاوت است. قصه آن‌ها که همان‌قدری که شوق رفتن دارند پر از دلیل عقلی‌اند برای نرفتن. دلیل عقلی برای «در این زمان» نرفتن و برای «با این شرایط» نرفتن. قصه آن‌ها که از در خانه که راه می‌افتند تا قبل از اینکه پایشان به خاک عراق برسد، این سفر را از توان خویش فراتر می‌بینند و چندمرتبه عزم برگشتن می‌کنند. و قصه آن‌ها که معجزه را باور دارند. اما گمان می‌کنند آخرین معجزاتی که بشر به خود دیده برای ۱۴۰۰‌سال پیش است.

سفر بِابی انتَ و اُمّی و اَهلی و مالی

اربعین ازجمله خاص‌ترین و ناب‌ترین و منحصربه‌فردترین اتفاقات زندگی یک مسافر است. پر است از تجربیاتی که بارها در بیدار-خوابی داشته‌ایم. چنان ملموس که نمی‌توانیم خواب بپنداریم‌شان. چنان خاص که نمی‌توانیم برای کسی تعریف کنیم و مطمئن باشیم آنچه را که دیده‌ایم و حس کرده‌ایم باور کنند. تقلایی عجیب که درنهایت تنها چاره‌اش می‌شود شال و کلاه کردن و دل به جاده زدن برای رفتن و رسیدن به جواب‌هایی که بی‌قرارمان کرده‌اند. مسیری که اگر دل‌دل کنیم و زمانش را از دست بدهیم، برای جبرانش باید دست‌کم یک‌سال صبر کنیم و خدا می‌داند در این یک‌سال چه بر ما خواهد گذشت و آیا سال بعد هم دعوت‌نامه‌اش به دست‌مان می‌رسد یا نه.

این را اربعین‌رفته‌ها خوب می‌دانند. از بس که جامانده گذرنامه در دست دیده‌اند و زائر دقیقه‌نودی. زائر دقیقه‌نودی‌ای که تا رد شدن از مرز خودش هم متوجه نمی‌شود چطور همه گره‌هایش پشت‌هم باز شد و کارهایش پیش رفت و حالا افتاده میان خیل زائرانی که سینه‌ای مالامال از «لبیک یا حسین» دارند .

هرسال با اینکه دلتنگی از اولین روز بعد بازگشت از سفر اربعین به گلویمان چنگ می‌انداخت، اما دلهره‌ها از اول محرم شروع می‌شد. قصه اربعین و دغدغه گذرنامه و روادید و مرخصی و دعوت. لحظه‌شماری برای اینکه اسم‌مان وارد فهرست زائران اربعین شود؛ زائران سفر بابی انت و امی و اهلی و مالی.

هرسال دست یکدیگر را می‌فشردیم و امسال شانه‌هایمان را…

امسال اما این دلهره چند‌ماهی می‌شد که سایه سنگینش بر شانه‌هایمان بود و عاقبت هم شد آنچه نباید می‌شد. ویروس کرونا مرزهای منتهی به جاده بهشتی مشایه را به روی‌مان بست و ما، همه ما، ماندیم جامانده و وامانده و درمانده…
هرسال دست هم را می‌گرفتیم که جامانده بین‌مان نباشد و امسال شانه‌ هم را می‌فشاریم از این رنج و حسرت مشترک.
هرچند امید پررنگی در دل‌هایمان هست که با نابودی کامل این ویروس منحوس، سال آینده بار دیگر هم‌پای هم، پا در این خاک-راه آسمانی خواهیم گذاشت. اما امسال‌مان را چه کنیم؟ ما گمشدگانی که یک‌سال به امید این سفر بودیم که پیدایمان کنند، امسال را چگونه پشت‌سر بگذاریم؟

نفیسه‌سادات موسوی|روزنامه فرهیختگان
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا