یک دقیقه با حکیم ۹۰درجه

پای حرف‌های پیرمرد حکیم در مسیر پیاده‌روی اربعین

  بار زیادی روی دوشش نبود؛ اما خمیده راه می‌رفت. دست زمان قدش را کمان کرده بود. پیرمرد انگار نه انگار ۷۰ کیلومتر راه را پیاده آمده باشد؛ سرحال‌تر از جوان‌ها بود. عشق چیز عجیبی است. گاه جوانی را یک شبه پیر و گاه پیری را از جوان‌ها جوان‌تر می‌کند! قوت زانوانش می‌شود. رمق نفس‌هایش می‌شود.

جاذبه‌ای دارد که در تعریف نمی‌گنجد… هرجای دنیا که می‌خواهی، باش. در هر شرایطی؛ عشق که فرمان داد رفتن‌ات با خودت نیست. می‌برندت!

براده‌های آهن را که روی کاغذی می‌ریزی؛ اگر زیرش آهن‌ربایی بگذاری، همه‌ی براده‌ها دورتادور آن نقطه جمع می‌شوند. تصویرش مثل حجاج است به دور کعبه به هنگام طواف! گویی نمی‌توانند از جذبه‌ی خانه‌ی محبوب بگریزند.
طلب که شوی، دلت ندایش را که بشنود، می‌برندت! میدان مغناطیس حسینی جهانی را در برگرفته!

حکیمی بود برای خودش! همان پیرمرد زائر در طریق مشایه. معتقد بود اربعین مثل ماه ذی‌الحجه می‌ماند. اگر در این روزها به حج بروی، حاجی می‌شوی. و تو چه می‌دانی چیست ثواب طواف خانه‌ی حبیب به موسم ذی‌الحجه!

در همین رابطه بخوانید:

 

می‌رفت تا دور دردانه‌ی خدا بگردد… طواف حرم یار کند. می‌رفت و دل از هم‌سفران می‌برد… نوکرت پیر که شد، دلبری‌اش بیشتر است..!

تمام راه را در حال رکوع آمده بود؛ این حکیم ۹۰درجه!

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا