زائری که از زیارت اربعین جاماند ولی کربلایی شد
خواب عجیب یک جامانده اربعین
من نظامی هستم و برای زیارت اربعین (و هر نوع خروج از کشور) نیاز به مجوز داشتم. اما اسمم در قرعهکشی درنیامد. خیلی دلم گرفته بود و هوایی شده بودم. خیلی بیتاب شدم و تحمل جاماندن از زیارت اربعین را نداشتم. با چندتا از همکارها قرار گذاشتیم بدون مجوز از مرز مهران رد بشویم. همه وسایل را جمع کردیم و به سمت مهران راهی شدیم.
در همین رابطه بخوانید:
درمسیر یک کلیپ به دستم رسید از امام خامنهای که پیادهروی اربعین خیلی مهم و بینظیر است؛ ولی تذکر دادند که مقررات باید رعایت شود و نباید بدون رعایت مسایل قانونی از کشور خارج شد! بعد از دیدن کلیپ در دلمون غوغایی شد که خدایا چهکار کنیم اگر برویم که حرف آقا روی زمین میماند. اگر هم نرویم که با این دل چهکار کنیم؟!
بالاخره تصمیم بر این شد که به حرف آقا عمل کنیم و نرویم. خیلی دلم گرفته بود و در ماشین مدام داشتم گریه میکردم. میگفتم یا امام حسین، چرا نطلبیدی بیایم؟ اما پیش خودم گفتم اگر به حرف نایب فرزندش باشیم شاید برایمان بهتر باشد! خلاصه اربعین نرفتیم و در خانه مدام پیادهروی را نگاه میکردم و اشک میریختم.
بعد از چند روز خواب دیدم که رسیدم کربلا و کنار میدان مشک جلوی حرم حضرت عباس(ع) نشستم و دارم گریه میکنم. از حضرت عباس(ع) حاجتم را میخواستم. بچهای آمد و هدیهای به من داد و گفت این را اقا برایت فرستاده. خیلی خوشحال شدم! بعدش رفتم به حرم امام حسین(ع). در حرم داشتند روضه میخواندند. رفتم داخل ضریح امام حسین(ع) و نشستم سر مزار امام و شروع کردم به گریه کردن. یکی از خادمها آمد و گفت اگر دوست داری اسمت را بنویس روی سنگ مزار امام حسبن(ع). بعد یک وسیله داد و من اسمم را روی سنگ نوشتم.