شور و شوق و وظیفه!

روایت اربعین جامانده‌ای که با نیت متفاوت توفیق حضور در اربعین را بدست آورد!

وقتی شور و شوق همراه با احساس وظیفه می‌شود!

پارسال خودم را به آب و آتش زدم که اربعین بروم کربلا. درها بسته شده بود، از جایی که فکرش را نمی‌کردم. پاسپورتم به مشکل خورده بود. هر چه رفتم اداره گذرنامه و آمدم نشد. روز بعد حرکت کاروان پاسپورتم آمد و من جاماندم! فقط با دل شکسته و گریه دوستانم را بدرقه کردم…

اما گذشت و نزدیک اربعین ۹۵، این بار جور دیگری اربعین را می‌خواستم. به آقا امام زمان می‌گفتم می‌خواهم بروم وظیفه‌ام را انجام دهم. می‌خواهم حتی ذره‌ای هم شده برای ظهورتان کاری کنم. دیگر مثل پارسال فقط شور و عشق امام حسین نبود، احساس وظیفه بود همراه با عشقی وصف نشدنی.

در همین رابطه بخوانید:

سفر با کاروان اربعین دانشگاه

دغدغه و مشکلاتی داشتم و نشد برای اربعین اقدام کنم. از جایی هم که فارغ التحصیل بودم فکر نمی‌کردم بشود باز هم با کاروان اربعین دانشگاه بروم. اما دلم آشوب بود. خیلی دلتنگ بودم و گریه می‌کردم.
یک روز صبح مثل همیشه که مشغول کارهایم بودم یک دفعه به دلم افتاد با این که زمان ثبت‌نام گذشته ولی به مسئول کاروان پارسال پیام بدهم. شاید جور شد و رفتم… در دلم گفتم تو یک قدم بردار نگو اقدامی نکردی. قسمت باشد و دعوت باشی خدا جور می‌کند.

پیام دادم و آن شخص گفت که دیگر مسئول نیست و شماره مسئول امسال را داد. به مسئول جدید پیام دادم و گفت به فلانی پیام بده. به آن شخص که پیام دادم گفت: «سلام. همین الان مبلغ … هزار تومان به کارت … واریز کن و برایم در تلگرام بفرست. تمام مدارک را تا فردا ساعت ۹صبح بیاورید دفتر ستاد دانشجویی اربعین دانشگاه تهران»
و من به پهنای صورت اشک می‌ریختم و به پیام نگاه می‌کردم. دیگر خواب نبود… اربعین، پای پیاده، کربلا… برای انجام وظیفه.
اما امسال اقا نگذاشت آب به دلم تکان بخورد و سریع کارم را درست کرد. همه چیز دست خداست اگر بخواهد حتی با ۳ پیامک هم می‌شود.

خاطره خانم زهرا از تهران
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا