دقیقا همین امروز صبح ۱۲ مهر ۹۸. منه زائر اولی. منه عاشقِ دلسوختهی ابالفضلی… بالاخره امضا گرفته رسیدم خاک کربلا. صبح ساعت بین ۱۰ تا ۱۱ بعد از ۴ روز پیادهروی، رسیدم بالاخره روی به روی یک گنبد.
که گنبد حرم آقایم ابالفضلالعباس(علیهالسلام) بود. چه حالی داشتم… پاهایم سست بود و چشمانم دریا. از صبح زود خودم را، دلم را آماده کرده بودم چه جوری میرسم آنجا با چه تصویری روبهرو خواهم شد.
در همین رابطه بخوانید:
همین موقعها مستقر شده بودیم در منزل عراقیها و قرار بود همه به نوبت دستی به سر و رویشان بکشند و آماده زیارت بشوند. دل در دلم نبود بروم حرم. همهی بچهها کمکم آماده شدند و حدود ساعت ۳ بود که همه رفته بودند و باز هم منِ تنها، نفر آخر بود که لباسهایش را عوض کرد و راهی شد.
کوچه پس کوچههای غریب کربلا را قدم زد و قدم زد تا دوباره در یک کوچه باریک شلوغ رسید به گنبد آقایش ابالفضلالعباس(علیهالسلام).
آخ کربلا… آخ… سختم بود بروم جلو. خیلی سخت. شاید هزار برابر به سختی بار اولی که شما دلت خواسته با معشوقت بعد کلی سال رو به رو شوی و حست را به او بگویی.
در برابر چنین عشق عظیمی چه داشتم بگویم. چه باید بگویم. رسیدم پشت دیوارهای حرم آقایم ابالفضلالعباس(علیهالسلام). زبانم قفل شده بود و قلبم مدام میزد. اما هرچه حرف و دلتنگی و عشق تلنبار شده بود از چشمانم پشت هم گلوله گلوله میریخت بیرون. تماماً محو زمین و آسمان آنجا بودم. هیچوقت محو بارگاه و حرم نبودم فقط محو زمین و آسمانش بودم. که آنجا دقیقا چه حادثهای رخ داده؟ این آسمان بالاسر چهها دیده…
سرگشته میان بینالحرمین
جلو رفتم. از مردم میپرسیدم آقا این بینالحرمین که میگویند کجاست؟ همه میگفتند برو آنطرفی میرسی. وای خدای من… باز هم برمیگشتم سمت عباس(ع). درددلهایم شروع شد؛ آی آقای من، عباس من… به من بگو. هی دور خودم میچرخیدم و میگفتم کجا؟ کجای اینجا؟ کجا مشکت را زدند؟ کجا دستانت افتاد؟ بگو فدایت شوم… کجا به سر افتادی زمین بگو به من قربانت روم… کجا نامردان ریختند سرت؟ کجای این زمین؟ بیایم آنجا و دق کنم بمیرم برایت…
کاش میشد داد زد اما باید یواش در دلم زمزمه میکردم. هی میدویدم سمت ارباب حسین(علیه السلام) هی برمیگشتم اینطرف. چه جاذبهای دارد این بینالحرمین از دو طرف. حاضر به دونیم شدنی! دلت یکجا بند نمیشود که! الله اکبر.
چه عشقی است میان این دو برادر که اینچنین به تصویر کشیده زمین کربلا میانشان… و عذاب، عذاب اینکه میان ازدحام جمعیتی شلوغ گم شوی و راهی به شش گوشه هرگز برای دل تنگِ از راه دور آمدهات نباشد.
شکر و منت خدای را، سپاس که توفیق زیارت اربعین را داد که توفیق عاشقی و دلدادگی خالصانه داد. تا ابدیت مدیونت هستم ارباب!